وقتی به خاطرات هاشمی تقدس می‌بخشند باید تبعات آن را بپذیرند

افزایش اعتراضات از سوی رسانه های اصلاح طلب و حامی دولت به مستندی با نام «من روحانی هستم» از یک سو و رد بخشی از خاطرات هاشمی رفسنجانی در این مستند درخصوص نقش حسن روحانی در ماجرای مک فارلین توسط علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی باعث شد تا در گفتگویی تفصیلی با محمد حسن روزی طلب، کارشناس تاریخ انقلاب اسلامی و سردبیر نشریه رمز عبور به بررسی ماجرای مک فارلین و بررسی دلایل حمله به این مستند بپردازیم.

rozitalab

متن زیر مشروح این گفتگوی تفصیلی است:

مستندی اخیرا با عنوان «من روحانی هستم» در برخی از دانشگاه‌ها اکران شد و در برخی از دانشگاه‌ها نیز از اکران آن جلوگیری به عمل آمد، با این حال در روزهای اخیر رسانه‌های زنجیره‌ای اصلاح‌طلب و حامیان دولت حملات شدیدی را علیه این مستند آغاز کرده‌اند تا جایی که بر اثر این حملات آقای علی لاریجانی در یکی از سخنرانی‌های اخیر خود در واکنش به بخشی از این مستند که به نقش آقای حسن روحانی در ماجرای “مک فارلین” اشاره شده بود، می‌گوید که آقای روحانی در «مک فارلین» هیچ نقشی نداشتند و این مستند مستندی “دروغ” است؛ اگر موافق هستید برای شروع گفتگو یک اشاره‌ای به ماجرای “مک فارلین” بفرمایید و اگر آقای روحانی در این ماجرا نقشی داشته اند، آن را نیز بیان کنید.

بسم الله الرحمن الرحیم. ماجرای معروف به ماجرای “مک فارلین” که گاهی در رسانه‌های غربی از آن بعنوان “ایران گیت” نام برده می‌شود، اتفاقی است که در اواسط جنگ تحمیلی و در پی یک سری ضرورت‌های تاریخی رخ می‌دهد یعنی اینکه از یک طرف ایران در جنگ عراق درگیر است و مورد تحریم تسلیحاتی قرار گرفته و از طرفی نیازمند به تسلیحات به ویژه در بخش پدافند است یعنی شهرها و جبهه ها در برابر موشک‌های عراقی بی‌دفاع مانده و از سویی دیگر به دلیل اینکه ساختار ارتش ایران قبل از انقلاب وابسته به سلاح‌های آمریکایی بوده، بعد از چندین سال تحریم و زمانی که تجهیزات یدکی این تسلیحات وارد کشور نشده، خیلی از این تسلیحات مثل هواپیماها و موشک‌ها بدون استفاده مانده بود.

در طرف دیگر دولت ریگان که در آن زمان بر ایالات متحده حاکم بود، در برهه‌ای از تاریخ رای آورده بود که فضا تحت تاثیر بحران گروگانگیری در ایران بود، یعنی بحران 444 روزه‌ای که دانشجویان پیرو خط امام 52 نفر از کارکنان سفارت آمریکا در تهران را گروگان می‌گیرند و بیش از یک سال اینها را نگه می‌دارند و ضعف دولت کارتر در حل این مناقشه باعث روی کار آمدن دولت ریگان شد.

ریگان البته خودش دوباره با یک بحران گروگانگیری مواجه می‌شود یعنی در لبنان گروه‌هایی که علاقمند به انقلاب اسلامی ایران بودند مثل گروه جهاد اسلامی، اینها یک سری از عوامل سطوح بالا دولت آمریکا را دستگیر می‌کنند، مثل رئیس دفتر منطقه لبنان CIA را گروگان می‌گیرند و در آن کشور کوچک به مدت دو سال آنها را نگه می‌دارند.

در نتیجه در این ماجرا دو نیاز وجود داشته است؛ یکی نیازی که ایران به آمریکا داشته و یکی هم نیازی که آمریکا برای حل این گروگانگیری به ایران داشته است. به واسطه یک سری از دلال‌های سلاح از طرف آمریکا و یک سری از مقامات ایران که دنبال سلاح بودند و مسائل امنیت خارجی را دنبال می‌کردند، این دو مسأله به هم گره می‌خورد و منجر می‌شود به یک معامله مخفی با هدف فروش سلاح در برابر آزادی گروگان ها. یعنی آمریکا یک سری سلاح ها به ایران می‌فروشد و ایران در آزادی گروگان‌های آمریکا در لبنان کمک می کند.

یعنی اصل ماجرای “مک فارلین” فروش سلاح و آزادی گروگان است؛ اما وقتی این اتفاق در اواخر سال 64 و در اوایل سال 65 می‌رسد، دولت آمریکا تلاش می‌کند این را به یک مرحله بالاتر برساند و بحث را کمی جلوتر ببرد و طراحی می‌شود که آقای رابرت مک فارلین، مشاور سابق امنیت ملی آمریکا که بعد از رئیس‌جمهور و وزیر خارجه آمریکا به عنوان نفر سوم سیستم سیاسی و امنیتی آمریکا است به تهران سفر کند. آقای “مک فارلین” یک سال قبل از سفر به تهران به دلیل اینکه با خیال راحت و بدون هیچ دغدغه‌ای بتواند وارد این قضایا شود از سمت خود استعفا داده بود.

برای آقای روحانی نیز می‌توان دو نقطه ورود به این پرونده در نظر گرفت؛ نقطه ورود اول این است که سلاح‌هایی که ما می‌خریدیم عمده آنها در سیستم پدافند هوایی ما استفاده می‌شد و آقای روحانی نیز با حکم رئیس جمهور به عنوان رئیس شورای عالی دفاع، مسئول پدافند هوایی کشور بود و در جای جای خاطرات آقای هاشمی می‌بینیم که ایشان مامور می‌شود تا برود ببیند این سلاح‌ها سالم هستند و آیا به درد ما می‌خورد یا خیر و این چیزی نیست که تکذیب‌پذیر باشد؛ به عنوان نمونه خاطره ذیل تاریخ 4 خرداد 1365؛ البته واقعا اگر فقط به همین نقش اکتفا شود، می‌توانیم بگوییم که آقای روحانی نقشی موثری در ماجرای “مک فارلین” نداشته؛ یعنی در سفر آقای رابرت مک فارلین از 2 تا 6 خرداد سال 65 که وی در تهران حضور داشته، آقای روحانی نقشی نداشته است؛ پس یک جنبه کار این است که میتوانیم بگوییم وی یک اطلاعات اجمالی داشته و نقش او نیز نقش حاشیه‌ای بوده اما مسأله دوم این است که آیا ایشان در مذاکرات بین گروه ایرانی و گروه آمریکایی که در این چهار روز صورت گرفته، حضور داشته یا نداشته است؟

در بررسی اصل واقعه شاهدیم که به هر علتی آقای “مک فارلین” تصمیم می‌گیرد به ایران سفر کند، البته بحثی وجود دارد که آیا مقامات ایرانی اطلاع داشتند که آیا آقای مک فارلین در این هیأت است؟ یا اطلاع نداشتند؟ اما قرائن نشان می‌دهد که آنها اطلاع داشتند. چراکه چند روز قبل از این ماجرا آقای هاشمی در خاطراتش می نویسد که قرار بوده امریکایی‌ها در هیات ظاهری آلمانی به تهران بیایند و این مسئله در جلسه سران قوا بحث شده است (خاطرات روز 17 اردیبهشت 1365) و یا آقای هاشمی رفسنجانی در دیدار با مسئول واحد اطلاعات سپاه به او می‌گوید قرار است گروهی آمریکایی به ایران بیاید (خطرات روز 18 اردیبهشت 1365) و یا اقای هاشمی می‌نویسد که به اقای کنگرلو، مشاور امنیتی نخست وزیر و طرف مذاکره با امریکایی‌ها گفته که با اقای وحیدی، مسئول اطلاعات سپاه در مورد امنیت امریکایی‌هایی که بناست بیایند، هماهنگ کند. (خاطرات روز 23 اردیبهشت 1365) و یا این که رسما تاریخ سفر هیات امریکایی دو روز قبل به اقای هاشمی رفسنجانی اطلاع داده می‌شود (خاطرات روز 2 خرداد 1365) این نشان می‌دهد که مقامات ایرانی از این سفر اطلاع داشتند اما اینکه اطلاع از حضور “مک فارلین” در این هیأت داشتند یا نه این بحث دیگری است. طبق گفته مقامات ایرانی و آمریکایی بعد از اینکه مک فارلین وارد تهران می‌شود و مشخص می‌شود که یک شخصیت برجسته آمریکایی وارد تهران شده جلسه‌ای با حضور سران قوا شکل می‌گیرد.

آیا امام(ره) در جریان جزئیات این ماجرا قرار گرفته بودند؟

امام(ره) در جریان کلیات کار بودند و می‌دانستند که قرار است هیأتی از آمریکا وارد تهران شود اما اینکه چرا یکدفعه خود مک فارلین وارد ماجرا می‌شود، دو نظر وجود دارد؛ عده‌ای می‌گویند اطلاع داشته‌اند و عده‌ای میگویند اطلاع نداشته‌اند اما آن چیزی که از خاطرات آقای هاشمی برداشت می‌شود این است که امام(ره) اطلاعی نداشتند.

هنگامی که ماجرا نزد سران کشور طرح شد، این سوال مطرح می شود که منظور سفر آقای “مک فارلین” به تهران چیست؟ گفته می‌شود که فروش اسلحه و آزادی گروگان‌ها؛ در پاسخ تدبیر این می‌شود که اگر فروش اسلحه و آزادی گروگان موضوع بحث است، مقام متناظر با این بحث باید برود وارد گفتگو شود؛ یعنی به عنوان مثال ما اگر می‌خواهیم در مورد خرید مقداری سلاح بحث کنیم وزیر خارجه ما می‌رود با آنها صبحت می‌کند یا معاون وزیر دفاع؟ مسلم است که معاون وزیر دفاع ما می رود.

در خاطرات آقای مک فارلین و گزارش هایی که آمریکایی ها مطرح کردند و در کتاب “ماجرای مک فارلین” که زیر نظر آقای هاشمی رفسنجانی و توسط فرزندشان یعنی محسن هاشمی منتشر شده است، آمده که آقای مک فارلین بارها گفته که من بیش از این و برای برقراری روابط و گوشزد کردن خطر شوروی به ایران آمده ام و این نشان می دهد که انگیزه آمریکایی ها برای سفر به ایران بیش از معامله سلاح و گروگان بوده یعنی معامله سلاح و گروگان یک مدخلی برای بازگشایی روابط بین ایران و آمریکایی و همکاری های مشترک امنیتی در مسائلی چون شوروی، خاورمیانه، لبنان و خلیج فارس.

بعد از اینکه امام اجازه نمی دهند که مقامات ارشد کشور یعنی رئیس جمهور، نخست وزیر، رئیس مجلس و فرمانده جنگ آقای هاشمی، وزیر امور خارجه، وزیر اطلاعات و فرمانده سپاه با هیأت آمریکایی مذاکره کنند، چهار نفر از طرف ایران شروع به مذاکره با طرف آمریکایی میکنند که این چهار نفر در کتاب “مک فارلین” آقای هاشمی اسمشان بدین ترتیب آمده است: نجفی، مصطفوی، سمیعی و کنگرلو. آقای کنگرلو که به اسم خودش است و مشاور امنیتی آقای میرحسین موسوی است؛ آقای نجفی نیز به احتمال فراوان نام مستعار آقای هادی نجف آبادی نماینده مجلس و کسی است که به زبان انگلیسی مسلط است، نفر سوم که حتما در مذاکرات بوده که با نام سمیعی مطرح شده به احتمال خیلی قوی آقای فریدون وردی نژاد معروف به مهدی نژاد معاون وقت اطلاعات سپاه است و نفر چهارم هم به نام آقای مصطفوی است؛ اینکه آقای مصطفوی چه کسی است باید در مورد آن صحبت کنیم یعنی آن سه نفر دیگر واضح است و خودشان و کسان دیگری نیز گفته اند که در مذاکرات حضور داشته اند.

نکته ای که در اینجا وجود دارد این است آقای هادی نجف آبادی آیا فقط بخاطر آشنایی با زبان انگیلسی و نماینده مجلس بودنش وارد این مذاکرات شد؟ جواب این است که آقای هادی معاون آقای روحانی در کمیسیون سیاست خارجی در مجلس دوم بود و آقای روحانی هم بعنوان یکی از نزدیک ترین اشخاص به هاشمی شناخته می‌شد. پس این نشان میدهد که آقای هادی نجف آبادی هم می تواند نماینده آقای روحانی در مذاکرات بوده باشد. موید این مطلب خاطرات اقای هاشمی در روز 5 خرداد 1365 است که می نویسد: «دکتر هادی و دکتر روحانی آمدند و پس از توصیه آنها در مورد مسائل قابل بحث قرار شد دکتر هادی با هیات امریکایی مذاکره کنند». این نشان دهنده آن است که آقای روحانی در بطن قضیه و جزییات آن حضور داشته است.

نکته سومی که وجود دارد این است که مقامات آمریکایی پس از اینکه آقای روحانی به ریاست جمهوری ایران رسیدند، در گزارشات خود و در گزارشی که در فارین پالیسی در چند ماه قبل منتشر شد، به صراحت گفتند که آقای روحانی نفر چهارم مذاکرات ایران و آمریکا بوده است؛ حتی جملاتی را از آقای روحانی نقل کردند که در صورت جلسه ای که طرف ایرانی در کتاب ماجرای مک فارلین آورده است، عیناً نقل شده است.

نکته چهارم هم همان خاطرات آقای هاشمی است که به صراحت نقش آقای روحانی را در ماجرای مک فارلین ذکر کرده اند و هیچ کسی اندازه آقای هاشمی از این ماجرا اطلاع نداشته است. حتی آقای ولایتی در گفتگویی درباره ماجرای مک فارلین ابراز بی اطلاعی کرده اند و گفتند تا وقتی که آقای مک فارلین سفر کردند از آن باخبر نشده بودند و بعدش هم در جریان جزئیاتش قرار نگرفتند، یعنی در سطح وزیر امور خارجه نیز از ماجرا بی اطلاع بوده و اینکه آقای هاشمی رفسنجانی چنین چیزی را مطرح کرده بسیار مستدل تر از هر فرد دیگری است و ایشان در اینخصوص مطلع ترین فرد است و حتی می توانست در این چند روز این موضوع را تکذیب کند. آقای هاشمی به صراحت می نویسد: قرار شد… مذاکره را در سطح دکتر هادی و دکتر روحانی و مهدی نژاد مخفی نگه داریم.»(خاطرات 4 خرداد 1365) و یا چند روز بعد از رفتن رابرت مک فارلین از تهران آقای هاشمی رفسنجانی می نویسد: «عصر دکتر هادی و دکتر روحانی آمدند. راجع به پیگیری مساله گروگانهای امریکایی بحث شد. قرار شد طبق همان پیشنهاد نهایی ما که نپذیرفتند عمل شود.» (خاطرات 8 خرداد 1365) لذا یک احتمال قریب به یقین وجود دارد که آقای روحانی شاید در صحنه و جلسه مذاکره نبوده اما همانطور که آقای هاشمی گفتند، هدایت مذاکره را بر عهده داشتند.

البته من نمیخواهم بگویم این حضور آقای روحانی نقطه مثبتی در کارنامه ایشان است یا نقطه منفی و کاری هم ندارم به اینکه در فیلم “من روحانی هستم” این قضیه چقدر بزرگنمایی شده یعنی آیا آقای روحانی اینقدر در ماجرای مک فارلین نقش داشته که شروع فیلم با این موضوع باشد یا خیر؛ اما این روایتی که در این فیلم از ماجرای مک فارلین ارائه شده شده است، روایت کاملا درستی است. واقعا این باعث تعجب است که آقای لاریجانی می گوید “من مطلع بودم”! ایشان در آن زمان یعنی در سال 65 رئیس ستاد مشترک سپاه بوده، یعنی یکی از فرماندهان سپاه بوده و ایشان حتما اطلاعاتش نسبت به اطلاعات آقای هاشمی کمتر است.

واضح و مشخص است که هر سه نفر مذاکره کننده ایرانی آقایان کنگرلو، هادی و وردی نژاد حی و حاضر هستند و در تقسیم بندی جناح چپ قرار دارند و به همین روزنامه های زنجیره ای هم نزدیک هستند و هر از گاهی گفتگوهایی از اینها نیز منتشر می شود؛ خیلی راحت می شود به اینها مراجعه کرد و پرسید که آیا آقای روحانی در این ماجرا حضور داشت یا نه و این ماجرا نیازی به این همه جار و جنجال و “دروغ به تاریخ” و … نداشت و از آن ساده تر آقای هاشمی رفسنجانی بیاید درباره صحت ادعاهای کتابش در سال 65 توضیح دهند.

«نسیم»: چرا در این مدت به این خاطرات ایرادی گرفته نشده و تکذیب نشدند و به یکباره این موضوع مورد حساسیت قرار گرفته است؟

ما نمیتوانیم وارد نیت خوانی از آقای لاریجانی شویم که چرا الان تکذیب کرده اند ولی اطلاعات خام این مستند صحیح است، چه در خصوص ماجرای مک فارلین و چه درخصوص مسائل دیگر.

آن روایتی که در مستند از آقای روحانی در ماجرای حوادث کوی دانشگاه در سال 1378 شده آیا تحریف شده است؟

معروف است که دو نفر از آقایان بزرگان که الان همپیمان آقای روحانی هستند یعنی آقای هاشمی و آقای ناطق نوری وفتی از آنها دعوت شد برای سخنرانی روز 23 تیر 78 در مصلی تهران دعوت شدند، نپذیرفتند و متن سخنان آقای روحانی در همه جا هست، آسانترین کار مراجعه اسنادی به جاهایی مثل مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کتابخانه ملی، کتابخانه مجلس و هرجایی که روزنامه ها جمع آوری می شوند و این موضوع به راحتی قابل دسترسی است و چیزی نیست که ما بگوییم به تاریخ دروغ گفته می شود.

مجمع عقلا چطور؟

خود آقای روحانی میگوید ما یک مجمعی داشتیم به اسم مجمع عقلا، در جلسه رای اعتماد به آقای رحمانی فضلی گفتند که ایشان عضو مجمع عقلا بوده و یا وقتی آقای سیدمحمود علوی را میخواستند به عنوان وزیر اطلاعات معرفی کنند، گفتند ایشان عضو مجمع عقلا بوده و حتی در برنامه شناسنامه هم ایشان این موضوع را مطرح کردند؛ خب اینکه چیزی به اسم مجمع عقلا وجود داشته است درست است و حتی اختلافاتی که بین این مجمع با فرماندهان سپاه مثلا آقای رضایی و شمخانی وجود داشته و یا تاثیر گذاری آن بر تصمیمات آقای هاشمی رفسنجانی به عنوان فرمانده جنگ؛ اینها اعتراض داشتند به این تصمیمات مجمع عقلا و این اعتراض چیزهایی است که واضحات تاریخ است.

آقای محمد درودیان پژوهشگر برجسته جنگ که الان هم قائم مقام دفاعی شورای عالی امنیت ملی کشور هستند، در کتابشان به صراحت و با یک لفظ تندی نوشته اند که “امام مجمع عقلا را سر جایش نشاند”؛ یا در کتاب خاطرات سال 67 آقای هاشمی رفسنجانی، ایشان میگوید که آقای روحانی چندجا درباره پایان جنگ صحبت کرد و حرفهایش مخالف حرف های امام بود؛ این را آقای هاشمی گفته و تازه این مطلب در مستند آورده نشده و جا داشت آورده بشود؛ مثلا اقای هاشمی رفسنجانی در روز 6 تیر 1367 در خاطراتش می نویسد: “آقای روحانی به ادامه جنگ اعتقادی ندارد و تاکید بر ختم آن دارد”. این سخنان در حالی است که در آن زمان امام پیام داده بودند که یک لحظه تردید در جنگ خیانت به رسول الله است.

آقای روحانی در تاریخ انقلاب نقش آفرین بوده و این نقش آفرینی را نمی توان پاک کرد؛ بزرگترین دروغ به تاریخ این است که ما از صحنه امروز کشورمان عکس بگیریم و بخواهیم آن را به سی سال قبل قالب کنیم؛ آقای روحانی بعد از ماجرای کودتای نوژه در مجلس شورای اسلامی اول شهید چمران را با لفظ تند به محاکمه میکشد و میگوید که تیپ “نوهد” یعنی مهمترین نیروی ارتش باید منحل شود؛ آنهم درشرایطی که پانزده روز به آغاز جنگ بیشتر نمانده بود و همین ارتش قرار بود برود و از کشور دفاع کند؛ مشروح مذاکرات مجلس کاملا در تاریخ ثبت شده است؛ آقای روحانی اصرار داشته که قرارداد الجزایر که بین آقای بهزاد نبوی و آمریکا برای آزادی گروگانها بسته شده هرچه سریعتر در مجلس بدون بررسی و با دوفوریت تصویب شود؛ وقتی که آقایان شهید آیت و سید محمد خامنه ای اعتراض میکنند که چرا باید با این سرعت این موضوع تصویب شود ایشان میگوید که دولت بعدی آمریکا می آید و زیر تعهداتش میزند. اینها مر تاریخ است و نمی شود آن را بالا و پایین کرد.

پس چرا علیرغم وجود این همه مستند این مستند بدین شکل مورد حمله اصلاح طلبان قرار گرفته؟

من فکر اشکال بزرگوارانی که از این مستند انتقاد میکنند بیش از اینکه انتقادشان به اطلاعات این مستند باشد، بخاطر تناقضی است مخاطب بعد از دیدن این فیلم با شعارها و رفتار امروز آقای روحانی پیدا میکند.

یعنی این مستند چهره انقلابی آقای روحانی را نشان میدهد و منتقدان با این موضوع مشکل دارند؟

هر رفتاری که بوده با الان متفاوت است. اینها یک شعاری دارند که ما خط امام هستیم و دیگر به غیر از ما کسی نیست؛ این شعار با تناقض روبرو می شود چرا که اینها نظرشان درباره جنگ و صدا و سیما با امام مخالف بوده یا نظرشان درباره مساله هسته ای با رهبری مخالف بوده؛ مثل نظر رهبری درباره عقب نشینی هسته ای که روحانی در کتاب خاطراتش به آن اشاره کرده است.

در مورد ماجرای 99 نفر هم توضیح میدهد

ماجرای 99 نفر اتفاقا جایی است که نقطه افتخار آقای روحانی می تواند بشود؛ من کاری به نحوه انتخاب مجدد آقای میرحسین موسوی به سمت نخست وزیری ندارم اما در همان جلسه 21 مهر 64 وقتی آن جلسه معروف مجلس شکل میگیرد که نامه امام خوانده می شود و رای گیری می‌شود؛ البته رای گیری مخفی بوده و بعدا جریان چپ برای منکوب کردن مخالفینش از جریان راست، اسامی 99 نفر که رای ممتنع یا مخالف دادند را اعلام میکند و هیچوقت هم این اسامی تکذیب نشد و در این سالها بارها این اسامی در رسانه ها و کتاب های آمده است و جالب این است که آیت الله خامنه ای به عنوان رئیس جمهور وقت در حزب جمهوری اسلامی یک سخنرانی میکند و از تخریب این 99 نفر انتقاد میکند و میگوید من نفر صدم این 99 نفر هستم و این کار یک نقطه روشن در کارنامه آقای روحانی است.

بخشی از این مستند که هنوز در مورد آن حرف نزده ایم ماجرای ریاست آقای روحانی بر شورای نظارت بر صدا و سیما و عزل آقای محمدهاشمی توسط ایشان است، در این مورد چه تحریفی صورت گرفته و چه “دروغی” گفته شده است!؟

به صورت کلی آقای هاشمی وقتی به خاطراتش قداست می دهد باید تبعات استناد به آن را هم بپذیرد. سیاست در دهه شصت در ایران ، بعد از حذف جناح مخالف خط امام کاملا زیرزمینی می‌شود و کاملا اختلافات و دعواها به پس پرده منتقل می شود و ما در روی پرده آنچنان اختلافی نمی بینیم و این تک روایت انحصاری آقای هاشمی از پشت پرده سیاست می تواند کاملا قاطع باشد، البته با توجه به آن تقدسی که خودشان به آن داده اند.

آیا بین آقای روحانی سال 93 با روحانی سالهای ابتدای انقلاب تفاوتی از لحاظ نگرش های سیاسی و حتی اعتقادی وجود دارد؟

به نظرم این مقایسه مقایسه درستی نیست؛ همه آدمها تغییر میکنند و حتی ممکن است مواضع متضاد بگیرند؛ آن چیزی که بد است تناقض است یعنی شما با یک منطق یک رفتار انجام دهید و بعد با همان منطق یک رفتار مخالف آن را انجام دهید. من به نظرم میرسد که تیم تبلیغاتی آقای روحانی در ارائه چهره آقای روحانی دچار تناقض است. همه روزنامه نگاران می فهمند که مستندی که چهارماه قبل تولید و منتشر شده و سه ماه قبل آقای روحانی در مورد آن صحبت کرده، به یکباره تبدیل به تیتر یک روزنامه می شود و درخواست محاکمه سازندگانش مطرح می شود؛ مشخص است که یک بازی رسانه ای است و هرچه که اینها این بازی رسانه ای را ادامه بدهند بیشتر به ضررشان خواهد بود.

بخش پایانی این مستند اشاره به مذاکرات سعدآباد با سه کشور اروپایی درخصوص پرونده هسته ای دارد؛ با توجه به اینکه الان هم مذاکرات حساسی بین ایران و غرب در حال انجام است، شما نگاه تیم جدید دولت و دستگاه دیپلماسی به مقوله غرب و استکبارستیزی را چطور ارزیابی می کنید؟

اینها یک نوع خوشبینی خاص به آمریکا دارند که این را در ماجرای مک فارلین هم میبینیم؛ این خوشبینی باعث می‌شود آمریکا با سوار شدن بر این خوشبینی بدترین ضربه‌ها را به نظام بزند؛ در مذاکرات سعدآباد اینها آخرش گفتند که کار البرادعی در تعریف تعلیق غیراخلاقی بوده، امیدواریم در مذاکرات جاری هم کار به جایی نکشد بگویند ما خیلی خوشبین بودیم و کار آمریکا در برچیدن تاسیسات هسته ای ما غیراخلاقی بوده است!

ماجرای چهره‌سازی و معرفی چهره جدید از افراد در مورد آقای هاشمی رفسنجانی هم صادق هست؟

مشکل تاریخ نگاری آقای هاشمی که دیگر تقریبا مبتذل هم شده این است که میخواهد تصویر الان را به تن بیست سال پیش بکند؛ مثلا آقای هاشمی امروز میگوید “یاران امام را حذف میکردند” در حالی که اگر بررسی کنیم خود ایشان مهمترین حذف کننده نیروهای انقلاب است و چه بسیار نیروهای سیاسی که بخاطر مخالفت با آقای هاشمی زندانی و دستگیر و از صحنه سیاسی حذف شدند؛ خب وقتی شما میخواهید ژست امروزتان را قواره تن بیست سال پیش کنید با مشکل مواجه می شود.

دولت آیا در عمل به وعده آزادی بیان که میدهد موفق بوده؟

قطعا کارنامه دولت به نسبت اینکه تازه هشت ماه است که بر سر کار آمده، کارنامه منفی است؛ یعنی هیچ دولتی در یک سال اول فعالیتش تصمیم به توقیف روزنامه‌ها و فشار به رسانه ها نمی گیرد؛ به نظر من دولت آقای روحانی تکرار دولت آقای هاشمی است ولی الان دو مشکل وجود دارد؛ مشکل اول این است که نرخ نقد شدن شکسته است یعنی رئیس جمهور قبلی و رئیس جمهور قبل تر در رسانه ها چنان نقد شدند که رویای بازگشت به رئیس جمهور سلف اینها که آقای هاشمی است، دست نیافتنی است؛ الان حتی یک صدم انتقادات به دولت قبلی مطرح نمی‌شود، این نرخ نقد شکسته شده و دولت نمی خواهد این را بپذیرد؛ بعنوان مثال امروز که دائم دم از “سی دی” زده می شود، ما یادمان نرفته که چه “سی‌دی” هایی علیه دولت قبلی به عناوین مختلف منتشر شد.

نکته دوم اینکه اشکالی که دولت با آن برخورد میکند این است که فضای کنترل و نظارتی که بر رسانه ها وجود دارد با ورود رسانه های جدید شکسته شده یعنی اگر در دوره آقای هاشمی سه روزنامه وجود داشت و آنها اگر با محتوای یک روزنامه مشکل داشتند، کسی را به چابخانه میفرستادند و جلوی انتشار آن مطلب را میگرفتند تمام می شد اما اگر امروز شما یک روزنامه را ببندید با چند میلیون سایت و وبلاگ و شبکه اجتماعی و رسانه های جدید چه کار میخواهید بکنید؟

این دو مانعی که دولت و آقای روحانی برای مصون ماندن از نقد دارند باعث عصبانی شدن آنها می شود؛ یعنی تیم رسانه ای دولت برای پرونده سازی و بولتن سازی و شکایت فشار زیادی وارد میکند ولی نتیجه ای نمیگیرد؛ بعنوان مثال شما یک هفته نامه 9دی را توقیف بکنید، با صدرسانه اینترنتی دیگر چه میخواهید بکنید؟ با رسانه های غیررسمی مثل فیسبوک و گوگل پلاس که یک پست آن چندده هزار بار مشاهده می شود چه میخواهید بکنید؟

در پایان نکته ای اگر دارید بفرمایید.

به نظرم دولت، آقای روحانی، آقای لاریجانی و هر شخصیت دیگری از نقد رسانه ها ناراحت نشوند؛ بالاخره اینها هم طرفدارانی دارند؛ مخالفان اینها اگر فیلم و نشریه و کتاب میسازند، موافقانشان صد برابر بیشتر از آن را می سازند، و توصیه من این است فکر خود را بیشتر معطوف کار و خدمت کنند.

ممنون از وقتی که در اختیار این خبرگزاری قرار دادید.

من هم در انتها از از شما و همچنین کارگردان و پژوهشگران مستند “من روحانی هستم” و آرزوی موفقیت بیشتر برای آنها دارم.

منبع: رجانیوز

اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در print
اشتراک گذاری در email
اشتراک گذاری در facebook

آثار مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *