محمدصادق علیزاده – تاریخ بشری را اگر نه حوادث خاکخورده تاریخ مصرف گذشتۀ گذر زمان، بلکه سیرهای مشخصی بدانیم که از ایستگاههای مشخص معرفتی میگذرد. در این صورت از سوژهای فسیلی و موزهای بیرون آمده و حیات مییابد. تاریخ و وقایع آن، در مسیر معرفتی خود از گذشته به حال رسیده و از حال نیز راهی آینده میشود. معرفتشناسی و جهان پدیداری خاصی که وقایع تاریخی و نقشهای انسانی در آن تعریف شده در حکم نخ تسبیح این ایستگاههای زمان محسوب میشود که گذشته و حال و آینده را به هم متصل میکند. از همین سبب هم هست که برای شناخت آینده باید نقابی زد و گذشته را خوب شناخت. از این رو، شناخت تاریخ در مفهوم تحلیلی آن نه شخم زدن وقایع خاک خورده گذشته، بلکه غبار گرفتن از مسیری است که جامعه بشری را از ایستگاه سابق به مرحله حال رسانده است. این امر محدود لزوماً به غور در انسانشناسانه در زندگی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اجداد چند هزار سال و چند صد سالمان نیست، بلکه یک مقطع تاریخی نیم و یا حتی ربع قرن خود میتواند بستری برای تحلیل تاریخ در مفهوم معاصر آن باشد. با این تفاسیر، مستند مصاف را میتوان همچون یک راوی انسانی در نظر گرفت که دست مخاطب را گرفته و او را به بخشهایی از تاریخ معاصر میبرد. پردههای سطحی وقایع و پدیدهها را از جلوی چشمان مخاطب کنار زده و لایههای عمیقتری از جریانات سیاسی و فکری نشان میدهد. در این صورت است که مخاطب در سیر زمان، اسیر پدیدههای رنگارنگ اجتماعیِ وقت نمیشود و در پی عللی میرود که معلولهایی این چنین آفریده است.
ذهن نظری سطحینگر، جریانهای سیاسی اخیر را حرکتهایی مغشوش و پراکنده میبیند که حاصل جمع جبری مجموع انسانهاست. این ذهن، جامعه را مجموع انسانهایی با ارادههای پراکنده تعریف میکند. ذهن ریزبین اما بسترهای اصلی و آبشخورهای معرفتی مهم زمان را تشخیص داده و جنبشها و حرکتهای اجتماعی و سیاسی زمان را مرتبط با این سیرهای معرفتی میبیند. در این نگاه، اقدامات جریانهای سیاسی مصداق بیرونی از کوزه همان تراود که در اوست، محسوب میشوند. ذهن گروه سازنده مصاف در تحلیل وقایع سیاسی بازه ۲۰ ساله سیاسی ۱۳۶۸ تا ۱۳۸۸ از جنس اذهان دوم است که حرکتهای جریانهای سیاسی را از جنس تراوش درونیات کوزه به برون آن تحلیل میکند.
ذات تبیین این ارتباط در عرصه نظر و عمل، رفت و آمد دائم مباحث اندیشهای با لایههای بیرونیتر اقدامات سیاسی را میطلبد. این چنین است که گروه سازنده باید با ظرافتی که از کسالت هم به دور باشد، مخاطب را در این رفت و آمدها به تناوب به دنبال خود بکشاند. فیلمساز باید نخ نامرئی دیده ناشدنی ارتباط نظر و عمل در فعل سیاسی را جلوی چشمان مخاطب بیاورد. فرآیند نقد و بررسی اثر را میتوان از همین نقطه آغاز کرد. مخاطب بر حسب آنچه که در مستند میبیند، عرصه تئوری و نظر را چیزی جز حلقه کیان نمیبیند. گویی حلقه کیان، اتاق فکر توطئهآمیزی است که چونان لژهای مخفی فراماسونری، برای نیل به مقصودی که ممکن است دهها سال بعد به آن دست پیدا کنند، انسانها و سیاسیون را همچون مهرههای شطرنج جابجا میکنند. به نظر میرسد این نگاه برای تبیین ارتباط عرصه نظر و عمل بیش از آنکه معرفتی و فکری باشد، امنیتی و توطئهمحور است. در نگاه کلیتر، فضای تئوری و نظر در عرصه سیاست، حاکم شدن نوع خاصی از اندیشیدن بر ذهن انسان است که در مرحله بعد، حلقه کیانها را شکل میدهد. حلقه کیان پیش و بیش از آنکه یک لژ مخوف و مخفی برانداز باشد، یک منظومه و نوع خاصی از اندیشیدن در مفاهیم هستی محسوب میشود که برونداد طبیعی نظام آکادمیک حاکم بر رشتههای علوم انسانی دانشگاههای ما محسوب میشوند. حلقه کیان، عینیت بیرونی نوع خاصی از نگاه به هستی و حکومت و حق و حد بشر است. به نظر میرسد مستند در تبیین معرفتیتر این رابطه کمی سطحی عمل کرده است.
چهرههای سیاسی خاصی که در این مستند به تبیین حوادث ۲۰ سال اخیر نظام میپردازند، از تنوع کافی برخوردار نیست. فارغ از قضاوت در خصوص تحلیلهایی که ارائه میشود، این نکته قابل کتمان نیست که چهرههای مصاحبهشونده قشر خاصی از نیروهای درون نظام هستند. استفاده از این چهرههای خاص موجب ارائه تحلیلهای بعضاً یکسویه و غیرجامع از وقایع شده است. امری که با اضافه کردن دیگر نیروهای همسوی موسوم به اصولگرا که ذائقه سیاسی متفاوتی دارند، میتوانست به جامعیت اثر کمک کند.
با وجود آنکه پرداخت به چنین قضایایی که درست یا نادرست هنوز در هاله ابهام هستند، اما به نظر میرسد جای برخی افرادی که به طور مستقیم در قضایای ۲۰ سال در صحنهها حضور داشتند، خالی بود. هرچند میتوان حدس زد که عده بسیاری از این افراد به سبب حساس بودن بیش از حد موضوع تن به همکاری با گروه سازنده ندادهاند.
از دیگر نقاط ضعف اثر، پرداختن به همه چیز و هیچ چیز است. توضیح آنکه برخی موارد در تاریخ ۲۰ سال اخیر انقلاب اسلامی به سبب حساسیت بیش از حد، یا نباید در مستندی حداکثر ۹۰ دقیقهای اشارهای به آنها شود یا اینکه به طور کامل شرح داده شوند. از آنجا که یک اثر مستند با تایمی کمتر از دو ساعت ظرفیت طرح برخی موضوعات مفصل و مهم را ندارد، پس بهتر است که اشارهای هم به آنها نشود. اشاره بخشهایی از مستند به موضوعاتی نظیر قتلهای زنجیرهای و سعید امامی و اتفاقات پس از آن از این سنخ هستند. درست یا غلط، این موضوعات در ذهن عامه با ابهامهای بسیاری مواجه هستند که یا باید همه این گرهها را یک به یک باز کرد یا آنکه هوشمندانه، نادیدهشان گرفت.
نکته مهمتری که شاید بتوان بر آن تحریف تاریخ هم اسم گذاشت، دیده نشدن نقش رهبری نظام اسلامی در مدیریت بحران کوی دانشگاه سال ۷۸ است. اصولاً از ابتدای مستند، به تلویح و مستقیم، اشارهای به نقش رهبری در هدایت مدبرانه جامعه اسلامی و حل بحرانهای پیش روی نظام نمیشود. اما مخاطب در انتهای مستند به یکباره با سخنرانی معظمله در روزهای پس از حوادث کوی دانشگاه در حسینیه امام خمینی(ره) مواجه میشود که گویی به زور به سکانسهای پایانی اثر سنجاق شده است و میخواهد به مخاطب بقبولاند که گروهی که میرفت با بیتدبیری برخی مسئولان با دندان باز شود و هزینهتراشی کند، باز هم با تدبیرِ رهبری و با دست گشوده شد. منطقی که به علت ضعف فیلمنامه و عدم پرداخت به نقش رهبری در طول مستند، برای مخاطب باورپذیر نشده و ارزشی در حد یک سکانس شعاری یا احساسی دارد. بهتر بود این محور از اواسط فیلم به تدریج و ذرهذره مطرح شود تا در سکانس پایانی سخنرانی ایشان در حسینیه امام خمینی(ره) به اوج خود برسد. اما به علت ضعف ساختاری، خوب از آب درنیامده است. با همه این تفاسیر باید عنوان داشت این اثر نیز مانند آثار پیشین مرکز سفیر حرکتی جسورانه و رو به جلو در جهت تبیین بخشی از تاریخ انقلاب و رفع برخی ابهامها در این مسیر محسوب میشود. یقین آنکه، یک اثر ایدهآل و بلااشکال، بیش از هر چیز نیازمند تجربه است و مرکز مستند سفیر شاید تا چند سال دیگر هم هنوز در مرحله کسب تجربه و آزمون خطا باشند. هرچند که مصاف ارزشی بالاتر از یک کار تجربی صرف است. واضح و مبرهن آنکه اثری نقد میشود که مورد توجه قرار گرفته است که اثری مورد توجه قرار میگیرد که قابلیت جلب توجه منتقدین را داشته باشد و این مسأله به خودی خود نشاندهنده ارزشهای پنهان در مستند «مصاف» است.
منبع: تریبون مستضعفین