اصل همذات پنداری یعنی همین یکی شدن!

مهدی نادری کارگردان جوان سینمای ایران که در کارنامه کارگردانی او نام اثری بنام «بدرود بغداد» به چشم می‌خورد پس از تماشای فیلم سینمایی «شیار 143»  پس از اکران افتتاحیه این فیلم، یادداشتی را نوشته است که متن کامل آن به شرح ذیل است:

این متن بایستی در زمان جشنواره منتشر می‌شد، اما گوئی بایستی تجربه ی نمایش افتتاحیه را هم از سر می گذراندم تا نتیجه ی بهتری از نمایش مرثیه ایرانی گرفته باشم.

شرحی بر همذات پنداری

این فیلم برای من بیش ازهر جنبه ای که حتمن منتقدین به کفایت درباره ی آنها نوشته و سخن رانده اند ، تجربه ای منحصر به فرد از یک کنش متقابل بین فیلم و تماشاچیانش است.

نویسنده و کارگردان هر اثری اگر موثر باشد بیش ار هرچیز به تماشاچی می اندیشند ، هر لحظه و هر آن ازفیلم را همزمان از منظر خود و از منظر تماشاچیان می بینند و می سنجند، نتیجه، اغلب به کنش متقابل بازیگران و هنرپیشگان فیلم یا نمایش با هم برای تماشاچی ختم می شود. سینما معمولاٌ از تاثیر این کنش وگویش متقابل بازیگران در مقابل چشمان تماشاچیان شکل می‌گیرد.

اعتقاد شخصی ام و برداشتم از سینما همیشه عکس این قاعده است. به این معنا که هنر سینما و تئاتر بایستی کنشی بین تماشاچی خلاق و بازیگر بی جانِ جاویدان باشد، این بی جان جاویدان رفتار و کنش و بیانی را برای همیشه به دوربین و کارگردان سپرده است و در هر بار دیدن بایستی تاثیری بلاواسطه تاثیرگذار بر تعقل و تفکر و احساسات تماشاچی بگذارد، به معنای واضح تر تماشاچی را با فیلم یکی کند. اصل همذات پنداری یعنی همین یکی شدن! موسیقی و دیالوگ و زاویه ی دوربین و در کل میزانسن به چنین کار مهمی می آیند.

آنچنانکه در دهه‌های پیشین تلاش فراوانی از سوی استودیوها و مستقل‌ها همزمان برای تسخیر رویای تماشاچی صورت گرفته است. از انباشت و هجوم احساسات سینمای ملودرام تا سینمای وحشت و خشونت بلاواسطه از نگاه آنتونن آرتوئی – همگی در کار تسخیر و ترغیب تماشاچی به کشیدن رنج همزمان و شادی همزمان با اثر هستند.

دو شخصیت در دو سوی یک سالن تاریک

از این منظر اشاره به تجربه ی منحصر به فرد تماشای  شیار 143 در مراسم افتتاحیه همچنان تنم را می لرزاند آنجا که چشمان هزار و اندی تماشاچی همزمان نمناک و گلوها بغض آلود خیره به تصویر الفت فیلم که فریاد می‌کشید: یونس …یونس و در سوی دیگر مادری فریاد می‌کشید: علی… علی… و رد سوی دیگر مادری فریاد می‌کشید: حسین حسین….

به راستی هنر رنج یا به تعبیر گروتفسکی تئاتر مشقت یا آرتو، تئاتر خشونت عریان در کدام اثری اینچنین یگانگی توانسته بین تماشاچیان و فیلم و شخصیت هایش ایجاد کند؟

اختتامیه

چند نمونه می‌توان از سینما و مخصوصاٌ سینمای جنگ مثال زد که چنین موج بزرگ و به قول ارسطو کارتارسیس و تزکیه گر در سالن سینما ایجاد کرده اند؟ سوای از فیلمنامه و کارگردانی نرگس آبیار و فیلمبرداری و بازیگری مریلا زارعی و مهران احمدی و سامان صفاری و … ارکان هماهنگ دیگر این فیلم، نبایستی انتظار سالیان طولانی ملت ایران را برای نمایش واقعگرایانه ی زندگی خانواده های رزمندگان و سربازان وطن نادیده گرفت، سالهای سال است که سینمای جنگ منتظر چنین آثاریست ، آثاری که به مادران می پردازد، آنها که فرزندانشان را به جنگ فرستادند و خود پای سجاده و گوشی تلفن و موج رادیو به انتظار خبری، صدائی، عکسی، تکه ی لباسی و در آخر استخوانی یا مشتی خاک را به نشانه ی فرزند در طوفان گم شده ی خود تحویل گرفتند.

کم نیستند از نزدیکان و هم محله‌ای هامان که هیچوقت هیچکس از آن‌ها هیچ خبری نگرفت. این مرثیه ایرانی هیچگاه فراموش نخواهد شد و هیچوقت برای ساخت چنین آثار متعهدانه‌ای دیر نیست و هر کارشکنی و سواستفاده از این آثار گناهیست نابخشودنی!

با احترام مهدی نادری

منبع: خبرگزاری فارس

اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در print
اشتراک گذاری در email
اشتراک گذاری در facebook

آثار مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *