موسیقی قوی، تصاویر شفاف و حضور کودکان سه امتیاز «جای خالی»

به گزارش سفیرفیلم، اولین اکران عمومی مستند «جای خالی» در چهارمین جشنواره مردمی فیلم عمار که با استقبال مردم و نخبگان فکری- فرهنگی روبرو بود، واکنش های مختلفی را در پی داشته است. muhammad sabet+ کاربر فعال شبکه اجتماعی گوگل پلاس در صفحه خود درباره این مستند می نویسد:

Quotation به جز موسیقی، اثر از یکی دو چیز دیگر هم خوب بهره می‌گیرد. اولی‌ش – که بهتر از دومی است – تصاویر شفاف و رنگ‌های شارپ و نور به‌اندازه‌ی دوربین به خصوص در نماهایی‌ است که از فضاهای باز می‌گیرد. دومی‌ش استفاده از بچه‌هاست. معصومیت و بامزگی طبیعی بچه‌ها در کنار مورد قبلی که گفتم ذهن مخاطب را سبک می‌کند.

متن کامل این یادداشت در ادامه می آید:

محمد ثابت- لازم به ذکر است که نمی‌شود آن‌چه را در ذیل می‌آید نقد نام گذاشت. این صرفاً بازخورد غیرساخت‌یافته‌ی حسی پس از اولین رویارویی با اثر است که صرفاً پسندیده‌ها و ناپسندیده‌های نگارنده را در برمی‌گیرد. برای بندهایش هم نمی‌شود ترتیب خاصی قائل شد.

از لحاظ موسیقایی که  خوب بود. انتخاب‌ هوشمندانه‌ای داشت. و احیاناً اگر چیزی هم در این بین ساخته شده بود، خوب بود. همگام با سیر اثر بود. شاید بهتر باشد از کریستوف رضاعی ذکر خیری کنیم. قطعه‌ی _مینا_ش حق زیادی دارد به گردن ما. به خصوص که این‌جا ورود ویلون و ابوی قطعه همگام می‌شود با تصویرهایی که از زمینِ زیر پاهایِ شناور در آسمانِ چترباز گرفته می‌شود و تحقق – هرچند مقطعی – رویای پرواز را به اجرا در می‌آورد. من که کلی لذت بردم. فقط بدی‌‌اش این است که آدم دلش نمی‌آید با دست‌زدن صدای آهنگ را قطع کند، در نتیجه با پخش تیتراژ پایانی الیاس قنبری مجبور شد خودش تشویق را آغاز کند.

jaye_khali2-SafirFilm.ir

به جز موسیقی، اثر از یکی دو چیز دیگر هم خوب بهره می‌گیرد. اولی‌ش – که بهتر از دومی است – تصاویر شفاف و رنگ‌های شارپ و نور به‌اندازه‌ی دوربین به خصوص در نماهایی‌ است که از فضاهای باز می‌گیرد. مثل تصویربرداری از پیچ‌های جاده‌های سرسبز، حرکت راوی در شهر، حضور مردم در پارک و … . دومی‌ش استفاده از بچه‌هاست. معصومیت و بامزگی طبیعی بچه‌ها در کنار مورد قبلی که گفتم ذهن مخاطب را سبک می‌کند. به نوعی در نقش نفس‌کش بصری و فکری حساب می‌شود.  ما با مستندی طرفیم که همه‌اش حرف است. پر از حرف، از آدم‌های مختلف. و این حرف‌ها بعضاً می‌تواند مخاطب را گرفته کند، یا به ورطه‌ی سکون بکشاند. به خصوص وقتی در مورد آفاتی چون دروغ و تنبلی و … صحبت می‌کند. وقتی از خاطرات و تجربیاتی می‌گوید که مخاطب هرچند دلش نخواهد، اما مجبور است تصدیق‌شان کند. ولی دو موردی که اشاره کردم به مخاطب کمک می‌کند تا اولاً حوصله‌ش سر نرود، ثانیاً پابند نشود و در جریان باقی بماند.

jaye_khali-SafirFilm.ir

در آغاز اثر، راوی یک ‌چیزایی در مورد خاطرات جمعی و تصویر فلان و بهمان می‌گوید که من نفهمیدم چی شد. یک چیزی برای خودش می‌بافد، که یحتمل خود گوینده‌ش هم نمی‌فهمد دارد چه می‌گوید. انگار از یک متن قلمبه کپی‌/ پیست شده باشد. بعد از توی همین متن «جای خالی» بیرون می‌پرد، و تا آخر هم در کلام راوی حضور دارد. من نوعی وجود خلاء و حفره را در رفتارهای مورد اشاره‌ی اثر می‌فهمم با این‌حال مطمئن نیستم بالاخره منظور راوی از جای خالی همانی‌ست که من در ذهنم دارم یا نه. و همین‌طور کلی حرف تو حرف می‌آید و می‌رود، از قلی و کامبیز و حسن و هوشنگ حرف می‌کشد ولی درنهایت به نظر من کمی پا در هوا می‌ماند. جای خالی چه شد بالاخره؟ نبود فتوت و پهلوانی؟ ایراد ساختار؟ نیمه‌کاره ماند این‌جوری. اثر سفره‌ای پهن کرد که البته میدانست گسترده ا‌ست و قصدش هم کوچیک‌کردن و زدن و سر و ته بحث نبود، ولی توان جمع کردن ‌آن‌چه را که پهن کرده بود نداشت. نتوانست جمع ببندد.

در حین تماشا، به طور مشخص از میانه به بعد، این‌جور به نظرم رسید که صاحب‌اثر کار خودش را کرده بود و نظر خودش را داده بود، حالا آمده بود صرفاً همان جملات و گزاره‌هایی را که به آن رسیده بود، از زبان چند نفر بیرون می‌کشید. در مقاطعی دیگر زیادی همه‌ی نظرات (یا به عبارت بهتر، نظراتی که پخش شد) موافق و هم‌جهت بودند. اثر هم خیلی سریع تأییدشان می‌کرد و قدم به جلو می‌گذاشت. آن ‌وقت من به این فکر می‌کردم آیا مثلاً فلانی یا بهمانی که در مورد مذکور حرفی ازشان پخش نشد، نظر مخالف نداشتند؟ و این‌ مورد موقعی  خودش را بیشتر نمایان کرد که یک جایی در نیمه‌ی دوم اثر راوی شروع کرد به دوره‌ی حرف‌ها. فارغ از این که آن‌قدر حرف در اثر زیاد شد که به ذهن صاحبش بزند یک دوره‌ای هم لازم است، مرور مذکور نشان‌دهنده‌ی دست قاهر مطلق صاحب اثر بود. انگار سعی داشت به مخاطب بفهماند که ای مخاطب، اگر تا این‌جا متوجه نشده‌ای، بدان که حرف من (اثر) چنین بود و چنان. که از قضا حس کردم دارد حرفش در چشمم فرو می‌کند. و خب این‌جوری‌ش را پس می‌زنم.

مورد دیگری هم هست. بعضی حرف‌ها اجرا نداشت، و فقط در حد یک کلمه یا یه عبارت باقی ماند. مثلاً یک ‌جا در مورد گیجی فرهنگی و تأثیر بیرونی گفت، که آخر هم من نفهمیدم منظورش چه بود. فقط یک جمله‌ بود که جنیدی جویده جویده زمزمه کرد: اصلاحات ارزی چنین بود و چنان. بدون آن که بازش کند تا ما بفهمیم واقعاً دارد از چه‌چیزی حرف می‌زند. خب این که نمی‌شود. جای اصلاحات ارزی و تأثیر بیرونی بگذارید بطری، بگذارید پیت‌حلبی، هر اسم دیگر‌ی که دوست دارید بگذارید. وقتی معنی‌ش نمی‌کنید فقط یه واژه ا‌ست دیگر. یا مثلاً فتوت و پهلوانی هم همین‌طور بود. این که کلمه را با کلمه معنی کنید که چیزی درست نمی‌شود. می‌گوید فتوت، می‌پرسم یعنی چه؟، می‌گوید یعنی پهلوانی، می‌پرسم خب منظورت چیست؟، می‌گوید منظورم دگرخواهی به جای خودخواهی است. می‌پرسم می‌شود مثل آن‌‌جایی که رد دروغ و تنبلی را در زندگی شهری و اداری و روزمره‌مان می‌گرفتی این‌جا هم همان‌طور بگویی؟ که در این لحظه یک هو می‌رود در زورخانه و تصاویر ورزشکاران زورخانه‌ای حین انجام مناسک مربوط را نشان می‌دهد. خب این طور نمی‌شود دیگر. این‌ها فتوت و پهلوانی و دگرخواهی نیست. هویت ندارد. معنی ندارد. فقط یک پوسته‌ی تهی است. من به این‌ها می‌گویم شعار. حرفِ صرف. مفهوم بی‌اجرا. واژه‌های گره‌ناگشا.

Untitled-1

از بین آدم‌هایی که با آن‌ها مصاحبه شده بود هم، من از همه بیشتر جناب کزازی را پسندیدم. با آن صدای کلفت درستش، لحن آهنگین نافذش و به خصوص تشبیه معرکه‌ش در تعریف فرهنگ ایرانی که به درخت روینده وسط بیابان تشبیه اش کرد.

این بود نظر ناپخته‌ی من. یک بار اثر را دیدم و این شد ماحصلش. نکته‌ی اول این که معتقدم با عقل صامت باید با یک اثر روبرو شد، در نتیجه ترجیح می‌دهم اثر را با خودش بفهمم. حالا این که در این‌جا چرا مثلاً تأثیر انقلاب کم بود، برایم خیلی اولویت ندارد. از درون اثر چنین سوالی به وجود نمی‌آید. البته مطمئن نیستم با مستند هم باید این‌طور برخورد کرد یا نه چون، می‌رسیم به نکته‌ی دوم: نه خیلی مستندبین هستم، نه خیلی مستند دیده‌م، نه خیلی دغدغه‌اش داشته‌م.

اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در print
اشتراک گذاری در email
اشتراک گذاری در facebook

آثار مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *