به گزارش سفیرفیلم، اولین اکران عمومی مستند «جای خالی» در چهارمین جشنواره مردمی فیلم عمار که با استقبال مردم و نخبگان فکری- فرهنگی روبرو بود، واکنش های مختلفی را در پی داشته است. +مهدی ابراهیم زاده کاربر فعال شبکه اجتماعی گوگل پلاس در صفحه خود درباره این مستند می نویسد:
نفس اینکه افرادی از نسل جوان انقلاب اسلامی چنین آثار قویای را ارائه میدهند شوق برانگیز و امیدآفرین است. بخصوص شیرینی کار آنجا بود که فارغ از تعلقات و گرایشهای سیاسی، پای صحبت موسفیدها و متخصصان مربوط نشسته بودند و حرف آنها را شنیده بودند.
متن کامل این یادداشت را در زیر بخوانید:
مهدی ابراهیم زاده- «جای خالی» در مجموع زبان یکدستی دارد و در مورد برخی ناهنجاریهای اجتماعی شایع در جامعه مثل دروغگویی و سستی و تنبلی تلنگری به بیننده میزند. در همین حد و نه بیشتر!
ظاهراً دستاندرکاران فیلم با مراجعه به آثار اهالی علوم اجتماعی، تعریف اجمالیای از فرهنگ و مواردی از آسیبهای فرهنگی ایرانیان را احصاء کرده بودند و تیم تحقیق پروژه با این دغدغهها به سراغ افرادی همچون ابراهیم فیاض، صادق زیباکلام، محمد رجبی، جلالالدین کزازی، نراقی، ایزدی، میرسلیم، مسجدجامعی و … رفتهبودند و سعی کردهبودند پاسخ این شخصیتها به سؤالاتشان را در قالب فیلم مستند تدوین و ارائه کنند. البته سیر گفتگوها در فیلم یکطرفه بود و تبادل نظری جود نداشت. انگار که مقالهای از یک نفر تکهتکه از زبان دیگران بیان میشود.
به موازات حرفهای این صاحبنظران، در یک مدرسه ابتدایی هم بچهها در مورد مسايل فیلم بصورت میزگرد دونفره بحث میکردند که باعث کشش فیلم و دیدنی شدن آن شدهبود. وقتی بچهها صادقانه میگفتند ما «نمیدانیم فرهنگ چیست؟» یا میگفتند «درس فرهنگ را به ما ندادهاند» آدم در کنار صحبت کارشناسان که از خلأ فرهنگ میگفتند، یاد این ضرب المثل میافتاد که «حرف راست را از دهان بچه بشنو!»
در ابتدای فیلم تلاش مذبوحانهای! برای تعریفی گذرا و قابل ارائه از فرهنگ صورت گرفته بود که خروجی مطلوب و اثرگذاری در ذهن بیننده نداشت و به نظر بیش از حد متأثر از تعاریف آکادمیک و فاقد قابلیت لازم برای طرح در قالب هنر بود. این که فرهنگ «یک تصویر جمعی است» مدعای فیلم بود و کمیل سوهانی کارگردان و راوی فیلم هم سعی داشت با چسباندن تصاویر مربوط به موضوع به دیوار اتاقش، نهایتاً خلأهای فرهنگی ما را ترسیم کند. در مقابل تشبیه فرهنگ به آب و صحنههای مربوط به پیرمردی که با مرارت و در سکوت و آرامش، آب را از قنات استخراج میکرد، زلال و قابل پذیرش و به زبان هنر و فیلم بسیار نزدیک بود و لزوم رنج و تلاش ذرهذره و مستمر برای ساختن فرهنگ را به بیننده القا میکرد. اصولاً در قالب هنری اتکا به شهود برای بیان مسائل اصالت بیشتری دارد تا مثلاً مراجعه به نظریات جامعهشناسان برای رسیدن به معنای فرهنگ.
در فیلم اشارهی قویای به انقلاب اسلامی و جایگاهش در تحول فرهنگی ایران در دوره معاصر نشده بود. البته از تکههایی از صحبتهای آقای صفار هرندی وزیر ارشاد دولت نهم که پخش شد به نظر میرسید ایشان در این زمینه زیاد صحبت کردهاست، که خب ظاهراً چیزی از آن از زیر دست کارگردان و تدوینگر به نسخهی نهایی فیلم نرسیده بود! این موضوع از آن جهت قابل نقد است که بدبینانه آن را در کنار تحلیلهای جامعهشناسانی که تصویر کتابهایشان به دیوار چسبیده بود بگذاریم و بگوییم فیلم متأثر از مشهورات علوم اجتماعی مدرن و فاقد پایگاهی بومی مبتنی بر نگاه انقلاب اسلامی برای نگاه به مسائل جامعه است و اگر بخواهیم به تحلیلهای بدبینانهمان ادامه بدهیم باید بگوییم طرح ملایم و گذرای موضوع «تهاجم فرهنگی غرب» نیز جای نقد دارد. بالأخره ما از لحاظ فرهنگی در یک وضعیت جدید نسبت به زمان کوروش و داریوش و غزنویان و صفویه هستیم یا نه؟ آیا میتوانیم همهچیز را یککاسه کنیم و از سستی و تنبلی و رندی ایرانیان بگوییم و از ماهوارهها و نظام آموزشی جدید و اینترنت و غلبهی بانکها و مناسبات اقتصادی توسعه بگذریم؟
با وجود این اشکالات و اشکالات مضمونی دیگهای که میتوان مطرح کرد، در مجموع باید گفت بعنوان قالب فیلم از پس حرفی که میزد برآمده بود و علیرغم نگاه آسیبشناسانهی فیلم به موضوع، دچار تاریکنمایی و انحرافات دیگر نشدهبود.
اصلاً نفس اینکه افرادی از نسل جوان انقلاب اسلامی چنین آثار قویای را ارائه میدهند شوق برانگیز و امیدآفرین است. بخصوص شیرینی کار آنجا بود که فارغ از تعلقات و گرایشهای سیاسی، پای صحبت موسفیدها و متخصصان مربوط نشسته بودند و حرف آنها را شنیده بودند. گوش دادن و سخن یکدیگر را فهمیدن در جامعهی امروز ما گمشدهایست که باعث شده برچسب زدن به این و آن اشتغال روزمرهی بسیاری از رسانهها شود. اینکه سلایق گوناگون فکری در فیلم حضور داشتند و تهیهکنندگان فیلم بعنوان آدمهای معتقد به انقلاب اسلامی حرفهایشان را با سعهی صدر میشنیدند از درخشانترین اتفاقات این مستند بود. در این راستا البته انتخاب چهرههای متنوع سیاسی بعنوان طرف گفتگو ذهن را به همین فضای آزاداندیشی متوجه میکرد اما ای کاش همان چند آدم مشهور سیاسی هم در فیلم نبودند و ما با تعداد بیشتری از همین آدمهایی که خاک میدان فرهنگ را خوردهاند و در آن ریشه دارند حرف میزدیم. این گفتگوهای فرهنگی است که آیندهی فرهنگی ما را میسازد نه زد و بندها و نظریات بینابینی و مصلحتجویانهی سیاسی، بخصوص که ما همیشه اهل تعارفات فرهنگی هستیم و از مواجهه و نقد جدی نظرات یکدیگر گریزانیم و ترجیح میدهیم هرکداممان محفل و اندیشکده و پژوهشکدهای در گوشهای راه بیاندازیم و فارغ از دیگران، مرکب خود را برانیم.
ما نیاز داریم که آسیبهای جامعهمان از زبان معتقدان به انقلاب طرح و نقد بشود. این فیلم از عهدهی این کار برآمده بود و نمونهای از فربهشدن گفتمان انقلاب اسلامی برای عرض اندام و سخنگفتن در حوزههایی بود که معمولاً سخنگفتن در آنها در انحصار روشنفکرانی است که بیش از تعلق به عالَم انقلاب اسلامی، به ارزشهای دنیای مدرن دل سپردهاند.