محمدصادق علیزاده- نمایشگاه که شروع میشود دوباره سر باز میکند این دمل چرکین دوگانه نمایشگاه-فروشگاه بودن نمایشگاه کتاب تهران! مسالهای که تاکنون لا ینحل مانده و هر سال هم دوباره سوژه مجدد رسانهها شده و برای بار چندم دستمالی میشود. گروهی گلوی خود را صاف میکنند و از تفاوت فاحش صوری و ذاتی نمایشگاه کتاب تهران با دیگر همتایان خود در دنیا دم میزنند و گلایه از اینکه نمایشگاه تهران، یک فروشگاه بزرگ است که آتش میزند به خرمن اندک کتابفروشها باقیمانده از یکی دو دهه قبل و بازار کسادشان را کسادتر میکند و این روند در چند سال آینده، نام و نشانی نخواهد گذاشت از صنف کتابفروش و بخشی از حلقه توزیع!
گروه دیگر هم به مانند قبلیها گلو صاف کرده و از فشل بودهگی و ناکارامدی حلقه سیستم توزیع کتاب در مملکت دم میزنند و سیستمِ توزیعی که باید در شبکهای مویرگی، کتاب را به دست مخاطب در دورترین نقاط کشور برساند که نیست و دور از دسترس بودن کتاب مخاطبانِ غیرمرکز نشین و امثالهم و در ادامه هم روضه را میکشانند که نمایشگاه/فروشگاه کتاب تهران، بستری است برای اینها که بیایند و اصل جنس را در دمِ دستترین حالت ممکن – البته اگر بُعدِ مسافت تا پایتخت را فاکتور بگیریم – پیدا کرده و توشه یک سالشان را بسته و راهی دیار خود میشوند.
هر دو گروه بخشی از حقیقت را با خود حمل میکنند. نگارنده فعلا در مقام قطعیت نیست اما با همه این احوالات معتقد است نمایشگاه/فروشگاه بینالمللی کتاب تهران چه در مقام فروشگاه و چه در مقام نمایشگاه، پیش و بیش از آنکه صرفا رویدادی متعلق و خاصِ حوزه نشر باشد، رویدادی فرهنگی و در نسبت مستقیم با بازدیدکنندههای میلیونی آن است. نمایشگاه کتاب در کنار پدیده راهیان نور از مقوله آن دست از رویدادهای قابل تامل حوزه فرهنگ است. کمتر رویدادی از جنس فرهنگ در مملکت است که بتواند با این حجم از توده عام نسبت برقرار کند. چه آمار استقبال از نمایشگاه را بپذیریم و چه آن را حبابی بدانیم ولی نمیتوان این نکته را نادیده گرفت که نمایشگاه/ فروشگاه کتاب، جنبش و حرکتی در بدنه جامعه ایجاد میکند.
از همین جهت است که طرف مقابل این رویداد، بیش از آنکه صرفا حوزه نشر باشد، حوزه فرهنگ است. اینجا همان جایی است که قصد دارم روی آن دست بگذارم. نمایشگاه یا فروشگاه بینالمللی کتاب تهران، فستیوالی فرهنگی به بهانه کتاب است. فضایی که ایرانیان به بهانه کتاب، حضور در محیطی فرهنگی حاضر شده و نفس میکشند. شاید قدری سطحی و ظاهری باشد اما به نظرم، نمایشگاه/فروشگاه بینالمللی کتاب تهران، بستر و اردو و اتمسفری بر پایه کتاب است که ایرانیان در آن ریههای خود پر از فرهنگ میکنند. امری که در سخنان سال گذشته معاون فرهنگی ارشاد هم قابل رصد است.
ایرانیان به نمایشگاه/فروشگاه بینالمللی کتاب به چشم یک محل تخصصیِ حوزه نشر نمینگرند. آنها این فضا را بهانهای میکنند برای تجربه زیستهای فرهنگی. نوعی گذران یا فراغت از دغدغههای روزمره حول فرهنگ. این بستر به راحتی شکل نمیگیرد. در مقام یک برنامهریز تصور کنید چقدر اعتبار و زمان و انرژی و نیروی انسانی باید صرف شود تا چنین فستیوالی برگزار شود که بتواند این حجم از بدنه جامعه را به طور مستقیم یا غیرمستقیم با خود درگیر کند. فستیوالِ نمایشگاه/ فروشگاه بینالمللی کتاب تهران یکی از معدود گردهماییهایِ در سطحِ ملی ایرانیان است که استعدادهای فراوانی درون خود دارد.
همه این حرفها اما به معنای نادیده گرفتن حقوق صنوف صنعت نشر در نمایشگاه/فروشگاه بینالمللی کتاب تهران نیست. به این معنا نیست که روز به روز از توجه به وجوه کتاب و نشر غافل شده و نمایشگاه/فروشگاه بینالمللی کتاب تهران را تبدیل به یک شهربازیِ بزرگ و پارکِ ملی و فلافلی و ساندویچی کنیم! نه! هرگز به این معنا نیست! حوزه نشر ما به هزار و یک دلیلی که مجال آن فراهم نیست، قابل قیاس با صنعت نشر بسیاری از کشورها نیست.
نه حلقههای کتابی و ادبی به آن معنا در کشور وجود دارند که مایه بازخورد آثار نویسندگان را فراهم کنند، نه سندیکاهای حرفهای نشر وجود دارد که جایگاهی حرفهای داشته باشند، نه سیستم توزیع و فروش قابل قبولی وجود دارد که موجبات حیات و گردش نشر را فراهم آورد و نه قوانین شفاف و مشخصی در حوزه تقنین در نسبت با کتاب و نشر طراحی شده است و نه سیستم بازار و مارکِتینگ خاص حوزه نشر وجود دارد که فعالان این حوزه در بستر آن به تعامل با یکدیگر بپردازند. نمایشگاههای مطرح کتاب دنیا بروندادِ طبیعی چنین سیستمهایی هستند و در فضایی مشابه کشور ما که هیچکدام از این نهادها شکل نگرفته، طبعا مقایسه نمایشگاه/فروشگاه بینالمللی کتاب تهران با همتایانِ لندنی و فرانکفورتی و امثالهم چندان درست نیست.
معتقدم ما باید نمونه و الگوی خاص خود را داشته باشیم. کسی منکرِ حرکت به سمت فضای حرفهای نشر و نمایشگاهی و امثالهم نیست. سخن آنجاست در فضای که مختصات حوزه نشر و کتابِ ما اصولا تفاوتهای معناداری با همتایان خود در کشورهای توسعه یافته دارد، چرا نباید الگوی نمایشگاهی/ فروشگاهیِ نمایشگاه/فروشگاهِ بینالمللی کتاب تهران تفاوت نداشته باشد؟! تفاوت مختصات، تفاوت الگو میآفریند. چرا نباد از فرصتهای بیشمار فروشگاه/نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران با همه عیوب و ایرادهایش بهره جست؟ کسی منکر حرکتِ صنعت نشر به سمت مختصات حرفهای خودش نیست اما آیا اگر از همین فردا، برگزاری نمایشگاه/فروشگاه بینالمللی کتاب تهران را تخته کنیم و آن به شیوهای کاملا نمایشگاهی و همسان با استانداردهای نمایشگاههای کتاب در دنیا برگزار کنیم، ایرادی نخواهد داشت و کارکردش دقیقا مشابه کارکرد نمایشگاههای مورد اشاره خواهد رسید؟
باید الگوی نمایشگاهی خودمان را داشته باشیم. الگویی که در عین توجه به انتقادات اهالی حرفهای نشر، مزیتهای عمده نمایشگاه/فروشگاه بینالمللی کتاب تهران به فنا نرود! راهاندازی یک فستیوالِ فرهنگی در قواره نمایشگاه/فروشگاه بینالمللی کتاب تهران قطعا کاری دشوار است و مسیری دارد صعب و پیچیده! میتوان از این مزیتها حداکثر بهره را برد و در عین حال به سمت مختصات حرفهای هم حرکت کرد. مقدمات این امر درگیر کردن بخشهایی از جامعه آکادمیک و اهالی علوم انسانی و اجتماعی است که البته در نشست هماندیشیِ سال گذشته نمایشگاه نیز پیشنهادش را به معاون محترم فرهنگی ارشاد دادم. این کار هم قبیله علوم انسانی و اجتماعی خوانده این دیار به سمت مسالهدار شدن میکشاند و هم بهرهای خواهد داشت برای شناسایی حقایقِ بکری که در لایه زیرین این این فستیوال فرهنگی جا خوش کردهاند.
منبع: نسیم