مستند پیله ابریشم

نقدی بر جهت گیری «پیله ابریشم»

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، شاید اگر سؤال کنیم که چرا یک فیلم مستند اجتماعی را باید ببینیم، جواب این باشد که یکی از معضلات یا مشکلات جامعه را نشان داده تا با آگاهی از آن سطح فکر و تحلیل جامعه‌شناختی ما بالا برود. به‌نظر می‌رسد که این جواب برای چیزی به نام سینما که پدیده‌‌ای بزرگ که جنبه‌‌های هنری، رسانه‌ای و صنعتی دارد کمی ساده و جمع‌وجور باشد و باید دلایل دیگری را هم افزود اما اگر بگوییم فیلمی را دیدیم که به بخش مهم و مهجور جامعه می‌پردازد که شاید آنان را حتی یکبار از نزدیک ندیده باشیم، می‌توانیم پاسخ مثبت دهیم و این دلیل را برای تماشای یک فیلم کافی بدانیم.

پیله ابریشم به موضوع افرادی می‌پردازد که آنان را ترنس‌ می‌‌شناسیم. یک سؤال چند نفر از ما آنان را تا به حال از نزدیک دیدیم؟‌ شاید خیلی کم اما این به‌خاطر این نیست که آنان کم باشد بلکه به‌خاطر مشکلاتی که دارند کمتر در میان ما حاضر می‌شوند. مستند محسن آقایی یکباره این موضوع مهم را از زیر لایه‌های زمخت شهر بیرون می‌کشد و در مقابل چشمان ما افرادی را نشان می‌دهد که مانند ما زندگی ساده‌ای ندارد. ما از مشکلات و گرفتاری‌های آنان غافلیم و باید آنان را بشناسیم.

از این نظر مستند پیله ابریشم مهم است. مستندی که جسارت داشته تا به موضوعی ورود کند که کمتر کسی به آن می‌پردازد. کارگردان و طراح این مستند قبلا به سراغ دیگر موضوعات مرتبط با حوزه جنسیت رفته‌اند و به طور مشخص به این حوزه علاقه جدی دارند. اینکه چندنفر مستندساز با تفکر انقلابی به سراغ موضوعات غیر سیاسی و ایدئولوژیک بروند یک آفرین دارد. عموم بچه‌های انقلابی و با رویکرد دینی و مذهبی، بیشتر به سراغ مستندهای تاریخ انقلاب، سیاسی، دینی و موارد مشابه این می‌روند اما کمتر پیدا می‌شود که مستندسازی با رویکردهای فوق به سراغ دغدغه‌های اجتماعی برود.

مستند مسأله‌اش را به خوبی مطرح می‌کند، رفته رفته آن را پخته می‌کند و ابعاد پیدا و پنهان ترنس‌ها را بیان می‌کند. پزشکان به طور طبیعی باید وارد قاب می‌شدند و جوانب علمی و روان‌پزشکی این موضوع را بررسی می‌کردند. ترنس‌ها از مشکلاتشان حرف می‌زنند و همه چیز در قالب یک مستند دردمند نسبت به مشکلات و بحران هویت آنان می‌رسد. شکل کار رسماً یک مستند آسیب‌شناسانه است با چاشنی‌های عاطفی و احساسی.

مستند به دو سوم خود که می‌رسد به نقطه مناسبی برای پایان یک مستند اجتماعی قرار می‌گیرد که ما را به آگاهی از مشکلات این بخش مهجور جامعه می‌رساند. اما ادامه مسیر مستند را اگرچه به مطلوب کارگردان و چیزی که می‌خواهد بگوید می‌رساند اما، رسماً فیلم را از یک مستند به یک میزگرد تحلیلی در یک برنامه تلویزیونی البته مهم می‌رساند. پیام و حرفی که مستندساز به دنبال آن است یعنی خط مشی اشتباهی که پزشکی ایران به دنبال روندی که پزشکی جهان نسبت به بحث اثبات هویت ترنس‌ها طی کرده است مهم است اما این نکته را آنطور که در بخش‌های قبلی مستند، بدون دخالت خود نشان داده نمی‌رود بلکه در سکانس‌های پایانی به سمتی می‌رود که حرفش را در قالبی غیرمستند بیان کند.

حرفی نیست که اگر این سکانس‌های پایانی نبود مستندساز به مقصود خود نمی‌رسید اما به‌نظر می‌رسد نبودن آن و پایان‌بندی با بخش‌‌های منتهی به سکانس‌های داخل اتاق جلسه و در نهایت ضبط تصاویر دیگری در لابلای زندگی آنان، می‌توانست جمع‌بندی بهتری برای فیلم باشد، اگرچه مفهوم سکانس‌‌ها بسیار مهم است. بهتر آن بود که پژوهش مستند ناظر بر این محتوا، رفته رفته این تبیین را در لابلای مستند مطرح می‌کرد تا شکل کلی کار آسیب نمی‌دید.

در هر حال مستند «پیله ابریشم» برای امروز ما و خصوصاً برای آنانی که به عنوان ترنس‌ شناخته می‌شوند، یک ضرورت است، یک ضرورتی که باید بیشتر به آنان از زوایای گوناگون پرداخت. افرادی که بحران‌های ساختگی ما آد‌م‌ها آنان را به تنگنا کشانده است و زندگی آنها را مانند پیله ابریشم کرده است.

اشتراک گذاری در telegram
اشتراک گذاری در print
اشتراک گذاری در email
اشتراک گذاری در facebook

آثار مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *